به گزارش مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران؛ وی طی فعالیت چند دههای خود ریاست دانشکده مستقل خدمات اجتماعی، ریاست دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، چند دوره مدیریت گروه مددکاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و مسئولیت راهاندازی دانشکده علوم انسانی دانشگاه شاهد را به عهده داشته در ایجاد سازمان بهزیستی کشور نیز نقش مؤثر ایفا کرده است. دکتر زاهدی اصل تنها استاد تمام رشته مددکاری اجتماعی در کشور است. در ادامه گفتگوی سیناپرس با ایشان به عنوان استاد هفته را میخوانید.
لطفا در ابتدا مختصری از بیوگرافی خود بیان کنید و بفرمایید که چه شد وارد رشته مددکاری اجتماعی شدید؟
من در اسفند سال ۱۳۲۴ در روستای نیار از توابع اردبیل، زادگاه مقدس اردبیلی، متولد شدم. در آن سالها روستای ما که یکی از روستاهای بزرگ و نزدیک به اردبیل بود فاقد مدرسه بود و لذا ما هر روز با پای پیاده از روستا به مدرسه رفت و آمد میکردیم. سختی این شرایط بیشتر به جهت وضعیت دشوار آب و هوایی آن زمان و کولاک و برف شدیدی بود که اغلب وجود داشت. در هر صورت من در سال ۱۳۴۴ دیپلمام را در رشته تجربی از دبیرستان صفوی اردبیل گرفتم و در حالی که برای تحصیل در دانشگاه ملی که اکنون دانشگاه شهید بهشتی خوانده میشود، ثبت نام کرده بودم، شرایطی ایجاد شد که باید برای انجام خدمت وظیفه به سربازی اعزام میشدم. این گونه بود که ادامه تحصیل من در دانشگاه به سال ۴۶ موکول شد.
در آن زمان کنکور به صورت فعلی وجود نداشت و دانشگاههای شاخص هر کدام آزمون جداگانهای برگزار میکردند. من هم در آزمون ورودی چند دانشگاه شرکت کردم و هم در دانشگاه مشهد در فهرست ذخیره رشته پزشکی قرار گرفتم و هم در دانشکده خدمات اجتماعی در تهران که دانشکدهای مستقل با ریاست خانم فرمانفرمایان بود، پذیرفته شدم. البته بعدا از دانشگاه مشهد اعلام شد که ذخیره رشته پزشکی شامل من نمیشود و میتوانم در رشته شیمی تحصیل کنم، اما من، پس از مشورت با یکی از آشنایان در وزارت فرهنگ و هنر، حضور در تهران و تحصیل در رشته مددکاری اجتماعی را ترجیح دادم. این گونه بود که وارد این رشته شدم و دوره کارشناسی را در سال ۱۳۵۰ به پایان رساندم. پس از آن چند ماهی در همان دانشکده و بیمارستان شفا به عنوان مددکار اجتماعی مشغول به کار بودم و از آذرماه همان سال با آگهی دانشگاه تهران به عنوان کارشناس امور دانشجویی و مددکار اجتماعی استخدام شدم. در ادامه هم در سال ۱۳۵۶ دوره فوق لیسانس را به پایان رساندم و در همین دوره تا پیروزی انقلاب به نوعی جزو انقلابیون بودم.
همراه بودن عمل و نظر در این رشته به همراه این که آن را رشتهای بشردوستانه مییافتم که با خلق و خوی من سنخیت داشت، موجب جذابیت این رشته برای من بوده است
در سال ۱۳۵۹ با شکلگیری انقلاب فرهنگی برای ادامه تحصیل به انگلیس رفتم. پس از چند ماه که کلاسهای مقدماتی را به اتمام رسانده بودم، جنگ شروع شد و ما صحنههایی را در تلویزیون بی بی سی میدیدیم که احساس میشد چیزی از ایران باقی نمانده است. این شرایط به قدری اوضاع روحی من را به هم ریخته بود که مسئولان دانشگاه موافقت کردند دو ماه زودتر آزمون مقدماتی را از من بگیرند و پس از آن با برخی دشواریها به ایران برگشتم. وقتی به ایران آمدم دیدم که اینجا یک دنیای دیگری است و اصلا ادامه تحصیل را از یاد بردم. در این زمان به صورت داوطلبانه از طرف دانشگاه تهران در سازمان بهزیستی که خودمان به نوعی در تأسیس آن نقش داشتیم مأمور شدم و از آنجا هم شهید فیاضبخش که اولین رئیس سازمان بهزیستی کشور بود من را به خوزستان اعزام کرد. من در آنجا به نوعی نماینده سازمان بهزیستی در رابطه با مسائل جنگ و جنگزدهها بودم و در اوایل سال ۱۳۶۰ با کمک آقای مهندس میرسلیم بنیاد جنگزدگان را راهاندازی کردیم. من چند ماهی در آنجا مدیر امور اجتماعی بودم تا این که واقعه ۷ تیر اتفاق افتاد و در این واقعه شهید ارشاد که رئیس دانشکده خدمات اجتماعی بود شهید شد و با حکم دکتر نجفی، وزیر علوم وقت، مسئولیت آن دانشکده را به من محول کردند. بعد از دو سال دانشکده خدمات اجتماعی در دانشگاه علامه ادغام شد و من وارد این دانشگاه شدم. همچنین از سال ۶۲ تا ۶۳ حدود یک سال هم معاون دانشگاه الزهرا(س) بودم و نهایتاً در سال ۶۴ برای ادامه تحصیل به ترکیه رفتم و در سال ۶۷ در دکترای مدیریت اجتماعی از دانشگاه استانبول فارغ التحصیل شدم.
با توجه به این که ما در آن زمان میتوانستیم از سال سوم کارشناسی کار حرفهای داشته باشیم، میتوانم بگویم که تقریبا نزدیک به ۵۰ سال است که در حوزه مددکاری فعال بودهام. متأسفانه تا کنون هم تنها استاد تمام مددکاری اجتماعی در کشور هستم و در این سالها طراح برنامه رشته مددکاری اجتماعی بنده بودهام؛ هم برنامهای که تقریبا ۱۷ یا ۱۸ سال پیش تنظیم شد، هم برنامهای که اخیرا برای دوره کارشناسی تدوین شد و به تأیید شورای تحول و ارتقای علوم انسانی رسیده و از امسال اجرایی شده است، و هم برنامههای کارشناسی ارشد و دکترای این رشته.
به قول شهید مطهری خدمت اجتماعی ریشه فطری دارد و با فطرت خیرخواهانه انسان همسو است و در واقع وقتی فرد از سر خیرخواهی به دیگران خدمت میکند به یک نیاز فطری خود پاسخ داده و احساس خوشحالی میکند.
اگر باز به گذشته بازگردید آیا باز هم همین رشته را انتخاب میکنید؟
هر چند وقتی وارد رشته مددکاری اجتماعی شدم شناختی نداشتم و بنا به ارزیابیهای دیگری تحصیل در این زمینه را انتخاب کردم اما اگر به گذشته بازگردم قطعا همین رشته را انتخاب میکنم و الان هم خوشحالم از این که در سال ۴۶ قسمت نشد که وارد رشته پزشکی شوم؛ چون این رشته با روحیه من سازگاری نداشت. در هر صورت رشته مددکاری اجتماعی رشته مورد دلخواه من بوده و هست و هر چه زمان بیشتر گذشته علاقهمندیام بیشتر شده و فکر میکنم این موضوع در آثار و فعالیتهایم نیز خود را نشان میدهد.
از نظر شما این رشته چه جذابیتهایی دارد و به عبارتی برای خود شما چه جذابیتهایی داشته است؟
رشته مددکاری اجتماعی تنها رشتهایست در حوزه علوم انسانی که در آن عمل و نظر توأم است. الان هم علیرغم این که تعداد واحدهای کارورزی در این رشته بسیار محدود شده اما همچنان در دوره کارشناسی ۱۶ واحد کارورزی ارائه میشود و از این جهت مددکاری اجتماعی در علوم انسانی هنوز منحصر به فرد است. این میزان در دوره تحصیل ما، اگر تعداد ساعات کارورزی در آن زمان را با سیستم واحدی تطبیق کنیم، چیزی حدود ۳۴ واحد بود.
ما از حدود ۳۱ یا ۳۲ سال پیش ۱۳ رجب را که روز تولد حضرت علی(ع) است به عنوان روز مددکار اعلام کردهایم و خوشبختانه این موضوع جا افتاده است. تلاشهایی نیز داشتهایم که این موضوع در شورای فرهنگ عمومی هم تصویب شده و این مناسبت به طور رسمی وارد تقویم بشود اما هنوز این توفیق را نداشتهایم.
این ویژگی همراه بودن عمل و نظر در این رشته به همراه این که آن را رشتهای بشردوستانه مییافتم که با خلق و خوی من سنخیت داشت، موجب جذابیت این رشته برای من بوده است. به هر صورت انسان وقتی منشأ خیر و برکتی برای دیگران میشود طبیعتا احساس رضایتمندی میکند. به قول شهید مطهری خدمت اجتماعی ریشه فطری دارد و با فطرت خیرخواهانه انسان همسو است و در واقع وقتی فرد از سر خیرخواهی به دیگران خدمت میکند به یک نیاز فطری خود پاسخ داده و احساس خوشحالی میکند.
این گونه بود که من به این حوزه جذب شدم و تمام زندگیام در همین حوزه بوده و علیرغم این که موقعیتهای خوب متعددی برایم پیش آمده ـ که البته قطعا خوب برای من نبوده است ولی موقعیتهایی بوده که میتوانستم مانند بسیاری از دوستان در نهادهای مختلف مانند وزارت خارجه یا جاهای دیگر وارد شوم ـ اما همیشه بودن در مددکاری اجتماعی را ترجیح دادهام و بیان کردهام که ترجیح میدهم به عنوان یک فرد حرفهای در این حوزه اثرگذار باشم.
البته در جاهای دیگر هم کمک کردهام و فعالیتهایی داشتهام؛ در تأسیس سازمان بهزیستی، در تأسیس دانشگاه شاهد، در تبدیل آموزشکده کشاورزی اردبیل به دانشگاه محقق اردبیلی و … . اما بیشترین تلاشم در عرصه مددکاری بوده و توانم را در این عرصه گذاشتم.
اشاراتی به برخی ویژگیهای این رشته داشتید. آیا نکات بیشتری در خصوص اهمیت و مشخصه و جایگاه رشته مددکاری اجتماعی وجود دارد که بخواهید به آن اشاره کنید؟
اولین مدرسه مددکاری اجتماعی در سال ۱۸۹۹ در هلند تأسیس شد و تقریبا با فاصلهای ۵۰ ساله و با همت خانم فرمانفرمایان این رشته در ایران ایجاد شد. علیرغم این که ۶۰ سال از عمر رشته مددکاری اجتماعی در کشور ما میگذرد اما متأسفانه هنوز هم این رشته به درستی در جامعه شناخته شده نیست و حتی برای برخی مسئولین ناشناخته است. ما تلاش داریم به مناسبتهای مختلف این رشته را معرفی کنیم. برای مثال ما از حدود ۳۱ یا ۳۲ سال پیش ۱۳ رجب را که روز تولد حضرت علی(ع) است به عنوان روز مددکار اعلام کردهایم و خوشبختانه این موضوع جا افتاده است. تلاشهایی نیز داشتهایم که این موضوع در شورای فرهنگ عمومی هم تصویب شده و این مناسبت به طور رسمی وارد تقویم بشود اما هنوز این توفیق را نداشتهایم. امیدوارم این معضل حل شده و روز ۱۳ رجب به عنوان روز مددکار اجتماعی ثبت رسمی شود.
خیلی جاها روانشناس از بعد فردی و روانی به مسائل نگاه میکند، در حالی که مددکار اجتماعی نگاه جامعی دارد و این حوزه که به نوعی میانرشتهایست یک نگاه فراگیرتری را طلب میکند.
آنچه میتوان در خصوص کارکرد این رشته به آن اشاره کرد این است که همه انسانها در یک مرحله از زندگیشان، در رابطه با شغلشان، در رابطه با گرفتاریهایی که ممکن است برای آنها پدید بیاید، در رابطه با خانواده و فرزندانشان و در رابطه با بسیاری از مسائل دیگر ممکن است نیازمند به خدمات حرفهای مددکاران اجتماعی شوند. خیلی جاها روانشناس از بعد فردی و روانی به مسائل نگاه میکند، در حالی که مددکار اجتماعی نگاه جامعی دارد و این حوزه که به نوعی میانرشتهایست یک نگاه فراگیرتری را طلب میکند. مددکاری اجتماعی همان اندازه که از دانش مددکاری استفاده میکند از دانش روانشناسی و شاخههای آن، از دانش جامعهشناسی و شاخههای آن و سایر رشتهها هم استفاده میکند تا بتواند این نگاه فراگیر و جامعیت لازم را ایجاد کرده و بتواند در زندگی مخاطبان خودش اثرگذار باشد. در واقع هدف مددکاری اجتماعی این است که انسانها بتوانند گره امور خودشان را خودشان باز کنند. ضرب المثلی هست که میگوید اگر میخواهید به کسی کمک کنید باید ماهیگری را به او یاد بدهید و تور ماهیگیری را هم در اختیارش قرار بدهید. بر این اساس، ما خدمت مستقیم را هم به هیچ وجه تأیید نمیکنیم چون معتقدیم خدمت مستقیم گداپروری است و به فرد و جامعه آسیب میزند. خدمت، حمایت و برنامههای ما باید به نوعی طراحی شود که افراد مستقل بار بیایند و روی پای خودشان بایستند و اعتماد به نفس پیدا کنند. یک بار که افراد حل مشکل به دست خودشان را تجربه کنند طبیعتا دفعات بعد دیگر خودشان برای حل مسائلشان همت میکنند. هدف غایی و نهایی ما در مددکاری اجتماعی توانمندسازی است و این که افراد بتوانند با راهنمایی و کمک مددکار و با حمایتهای هدفمند گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند.
مددکاری اجتماعی همان اندازه که از دانش مددکاری استفاده میکند از دانش روانشناسی و شاخههای آن، از دانش جامعهشناسی و شاخههای آن و سایر رشتهها هم استفاده میکند تا بتواند این نگاه فراگیر و جامعیت لازم را ایجاد کرده و بتواند در زندگی مخاطبان خودش اثرگذار باشد.
چه چالشهایی پیش روی این رشته وجود دارد و اساتید و پژوهشگران این حوزه با چه مشکلاتی روبرو هستند؟
چالش جدی این رشته در رابطه با گسترش بیرویهایست که مخصوصا دانشگاههای علمی کاربردی ایجاد کردهاند. این موضوع با توجه به کیفیت پایین دورهها و به کار گرفتن فارغ التحصیلان کارشناسی ارشد به عنوان مدرس، آسیب جدی به مددکاری اجتماعی میزند. دانشگاه علمی کاربردی برای آموزشهای عمومی و کاربردی بوده است، اما آنها وارد حوزههای تخصصی شدهاند و دارند دورههایی مانند مددکاری اجتماعی معتادین، مددکاری اجتماعی خانواده و مواردی این چنینی را برگزار میکنند؛ در حالی که این تخصصها مربوط به دوره دکتراست. هدف اولیه از ایجاد دانشگاه جامع علمی کاربردی دانشافزایی برای کارکنان سازمانها، آن هم حداکثر تا سطح فوق دیپلم، بوده است، اما الان دارند دکترای حرفهای راه میاندازند. خب این مقداری ما را نگران کرده است.
جز این مورد، دانشگاههای دیگری هم وجود دارد که به دنبال مجوز وزارت علوم برای راهاندازی مددکاری اجتماعی هستند در حالی که عضو هیئت علمی برای این کار ندارند. در حال حاضر دانشگاهی دولتی در یکی از استانها بدون این که یک نفر عضو هیئت علمی مددکار داشته باشد، دوره فوق لیسانس مددکاری را برگزار میکند. طبیعتا این روندها آسیبزاست و این دلمشغولی را برای ما ایجاد کرده که در نتیجه این اقدامات کیفیت رشته دچار مشکل شود.
یکی دیگر از چالشهایی که ما با آن روبرو هستیم در بعد حرفهای این رشته مطرح است. در حال حاضر فارغ التحصیلان مددکاری از این بابت شکایت دارند که پستهای شغلی مربوط به این حوزه در اختیار افرادی خارج از این رشته قرار میگیرد. ما همچون نظام روانشناسی، نظام پزشکی، نظام پرستاری و دیگر نظامها به یک نظام مددکاری اجتماعی نیاز داریم و این موضوع باید در مجلس تصویب بشود. یک بار این تلاش را انجام دادهایم اما موفق نشدهایم، ولی باید مجدداً تلاش کنیم و فکر میکنم اگر بتوانیم این کار را انجام بدهیم مددکاری خیلی خیلی رشد میکند.
هدف غایی و نهایی ما در مددکاری اجتماعی توانمندسازی است و این که افراد بتوانند با راهنمایی و کمک مددکار و با حمایتهای هدفمند گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند.
برای مثال سازمان زندانها، در دورهای که آقای بختیاری مسئولیت آن را به عهده داشتند، چیزی حدود ۷۰۰ تا ۸۰۰ پست مددکاری اجتماعی ایجاد کرده بود. شما میدانید که اساس بازپروری زندانیها روی مددکاری اجتماعی است. در آن زمان با وجود تعریف این تعداد پست مددکاری، در عمل شاید بیشتر از ۵۰ مددکار اجتماعی متخصص در این پستها قرار نگرفتند و بیش از ۷۰۰ پست به روانشناسها و دیگر بخشها داده شد. این در حالی است که نظام روانشناسی اجازه نمیدهد دانشجویان رشتههای دیگر به عنوان روانشناس و مشاور در جایی استخدام بشوند. ولی واقعا ما چون مظلوم هستیم و مدافع نداریم تا کنون نتوانستهایم حقوق فارغ التحصیلان این رشته را در این زمینه استیفا کنیم. اگر نظام مددکاری اجتماعی به وجود بیاید طبیعتا هر رشتهای نمیتواند مدعی شده و پستهای مددکاری را اشغال کند.
البته ما زمانی واقعا دانشآموخته بیکار نداشتیم و دانشجویانی که طرح داشتند و باید دو سال طرح خود را میگذراندند، در همین مدت خودشان را نشان میدادند و پس از فراغت از تحصیل جذب میشدند، اما دو سه سالی است که بچهها بسیار گلهمند هستند و فضاهای اشتغالشان بسیار محدود شده است. دلیل اصلی آن هم برمیگردد به این که این فضاها را دانشآموختههای رشتههای دیگر میآیند و بنا حق اشغال میکنند. طبیعتا نظام میتواند جلوی اینها را بگیرد و ما دنبال این مسئله هستیم و انتظار داریم از این مجلس و این دولت تدبیر و امید که به نوعی کمک کنند تا رشته مددکاری اجتماعی جایگاه واقعی خودش را در جامعه داشته باشد.
زمانی بعضی فکر میکردند که کار مددکاری اجتماعی فقط با خانوادههای بی سرپرست و با آسیبهای اجتماعی است در حالی که در دنیای امروز هر جایی که انسان هست، به مددکاری اجتماعی نیاز است. انسانی که در مزرعه شاغل است، انسانی که در کارخانه شاغل است، انسانی که در اداره شاغل است، خانمی که در خانه به نوعی نیاز به مشاوره و حمایت دارد، کسی که در معرض آسیب اجتماعی است یا آسیب دیده، افراد زندانی، افراد درگیر در دادگاهها همه میتوانند به نوعی به مددکاری اجتماعی نیازمند باشند. قوه قضائیه خوشبختانه دو سه سال پیش طرحی را شروع کرد که اگر قاضی بخواهد رأیی صادر کند حتما باید نظر کارشناسی مددکار اجتماعی را بگیرد. طبیعتا این نظرها میتواند در رأی عادلانه بسیار تأثیرگذار باشد. منظور از این توضیحات بیان این نکته است که گستره مددکاری اجتماعی در دنیای امروز تقریبا در همه جا هست و هر جایی که انسان به نحوی در مسیر زندگیاش نیاز به خدمات حرفهای مددکاران اجتماعی پیدا میکند آنها میتوانند اثرگذار باشند.
نکته دیگری که در این حوزه حائز اهمیت است، داشتن همکاریهای بینالمللی است. در حال حاضر شاید در بیش از ۸۰ کشور دنیا قریب به ۵۰۰ کالج و مدرسه و دانشکده خدمات اجتماعی، مددکار اجتماعی تربیت میکنند. نهادی بینالمللی که این مجموعه را به هم مرتبط میکند انجمن بینالمللی مدارس مددکاری اجتماعی است که رابطه ما با این مجموعه بعد از انقلاب قطع بوده است. خوشبختانه ما توانستهایم در یک سال گذشته و با همت دانشگاه علامه طباطبایی عضویتمان را در انجمن بینالمللی مدارس مددکاری اجتماعی پایدار کنیم. رشته مددکاری اجتماعی واقعا یکی از رشتههای بسیار مهم در همه جای دنیاست و طبیعتا فعال شدن ما در این انجمن بینالمللی به برقراری مبادلات علمی با دانشگاههای معتبر دنیا کمک خواهد کرد. در هر صورت امیدواریم که ما هم در حد وسع و توان کشور خودمان بتوانیم این رشته را گسترش بدهیم و مددکاری اجتماعی بتواند جایگاه واقعی خودش را در کشور پیدا کند.
زمانی تمام آثار به فارسی در حوزه مددکاری اجتماعی به تعداد انگشتان دست هم نمیرسید اما الان خوشبختانه زیاد شده است. صرف نظر از این که بعضی ممکن است کیفیت پایینی داشته باشد اما در هر صورت نیاز به این متون وجود دارد.
از نظر شما وضعیت پژوهش در رشته مددکاری اجتماعی چگونه است؟
مددکاری اجتماعی چند شاخه اصلی و چندین شاخه فرعی دارد. یکی از شاخههای اصلی آن پژوهش اجتماعی است. در پژوهش اجتماعی، مخاطب مددکار اجتماعی که همان مددجو است، یک پدیده، یک معضل و یک موضوع است؛ چیزی است که مددکار اجتماعی باید به عنوان پژوهشگر به مسائل مربوط به آن وارد شده و با استفاده از روشهای عملی آنها را کنکاش و بررسی کند تا آن پدیده را بشناسد. پژوهشگر اجتماعی ممکن است بعد از شناخت به مرحله حل آن معضل نیز ورود کند و یا این که نتایج بررسیها و شناخت خود را در اختیار دیگران قرار بدهد که بتوانند کارساز باشند.
در خصوص ارزیابی این وضعیت هم باید گفت که همان طور که وضعیت پژوهش در خیلی از حوزهها مناسب نیست در مددکاری هم مناسب نیست. مشکل ما در عرصه پژوهش در دانش مددکاری اجتماعی این است که بیشتر عملگرا شدهایم. هر چند پژوهشهای ارزشمندی هم صورت گرفته است، اما اساسا کمتر به پژوهش پرداخته شده و شاید به دلیل نیاز جامعه، بیشتر به سمت عمل رفتهایم.
پژوهش بنیان و اساس است و در سایه پژوهش است که میتوانیم جامعه را، پدیدههای اجتماعی را و مسائلمان را بشناسیم و وقتی آنها را شناختیم میتوانیم راهکار بدهیم و ارائه طریق کنیم. در غیر این صورت ما نخواهیم توانست بسیاری از مسائل را اساسا درست تجزیه و تحلیل کنیم.
حتی در سطح کلان بسیاری از مشکلات ما از همین ناحیه است. چرا بسیاری از برنامههای ما، حتی برنامههای توسعه که بعضا با تلاش و صرف هزینههای فراوان تدوین میشود، تحقق نمییابد؟ من چون در این زمینه کار کردهام به جرأت میتوانم عرض کنم که برنامه چهارم توسعه یکی از بهترین برنامهها بوده است، اما پرسش این است که این برنامه چقدر عملی شد؟ درست است که دولتی که بر سر کار آمده بود اعلام کرد اصلا این برنامه را قبول ندارد، اما برنامههای دیگر هم کمابیش همین سرنوشت را داشتهاند. این که بخش عمدهای از اغلب برنامهها عملیاتی نمیشود به این موضوع بازمیگردد که ما به شناخت اهمیت ندادهایم و مسائلمان را به درستی نشناختهایم. شناخت هم حاصل تحقیقات است؛ تحقیقات بیطرفانه عالمانه هوشمندانه روشمند. قطعا اگر این اتفاق بیفتد ما میتوانیم مسائلمان را بهتر بشناسیم و طرح و برنامهای هم که برای تعدیل یا حل مسئله میدهیم قطعا میتواند تأثیر بیشتری بگذارد.
با توجه به گذشت ۶۰ سال از عمر مددکاری اجتماعی در کشور، ما در قالب دانشگاه علامه طباطبایی، به عنوان متولی اصلی رشته مددکاری اجتماعی، بنا داریم که همایشی به همین مناسبت در اسفند یا اردیبهشت آینده با عنوان ۶۰ سال آموزش مددکاری اجتماعی برگزار کنیم.
در بخش آموزش و متون و محتوای موجود در مددکاری اجتماعی وضعیت رضایتبخشی وجود دارد؟ به نظر شما خلأ پرداختن به چه موضوعاتی، چه در سرفصلهای درسی و چه در پژوهشها، در حوزه مددکاری اجتماعی احساس میشود؟
زمانی تمام آثار به فارسی در حوزه مددکاری اجتماعی به تعداد انگشتان دست هم نمیرسید اما الان خوشبختانه زیاد شده است. صرف نظر از این که بعضی ممکن است کیفیت پایینی داشته باشد اما در هر صورت نیاز به این متون وجود دارد. ما هم به ترجمه کتابهای خارجی نیاز داریم و هم آثار تألیفی. ترجمهها هم باید به نحوی بومیسازی شود. آثار تألیفی هم طبیعتا باید متناسب با شرایط و نیازهای جامعه باشد.
وسعت مددکاری اجتماعی زیاد است و در همه عرصهها مددکاران اجتماعی میتوانند اثرگذار باشند. به همین دلیل هم دیگر در دنیای امروز دکترای تخصصی به قدری ریز شده که به موضوعاتی همچون مددکاری اجتماعی سالمندان، مددکاری اجتماعی خانواده، مددکاری اجتماعی بیماریهای خاص، حتی مددکاری اجتماعی برای کسانی که به نوعی امیدی به ادامه زندگی ندارند و رسیده است. طبیعتا تألیف و ترجمه منابع متناسب با این تخصصها باید انجام شود و هر چقدر هم بر تعداد آثار افزوده شود میتواند در عمق توجه به این مباحث تأثیرگذار باشد.
من به سهم خودم تلاشم بر این بوده و هست و وظیفه خودم میدانم که علیرغم همه مشغلهها، حاصل بخشی از پژوهشها و مطالعاتی را که انجام میدهم در قالبی عرضه کنم. در هر صورت همین چیزهایی است که از ما به یادگار میماند.
این که بخش عمدهای از اغلب برنامهها عملیاتی نمیشود به این موضوع بازمیگردد که ما به شناخت اهمیت ندادهایم و مسائلمان را به درستی نشناختهایم. شناخت هم حاصل تحقیقات است؛ تحقیقات بیطرفانه عالمانه هوشمندانه روشمند.
اشارهای هم به مهمترین آثارتان بفرمایید.
من چندین کتاب تألیف کردهام که در نسبت با دیگر کتابهای موجود در آن زمینهها تقریباً به نوعی از جامعیت و مرجعیت برخوردار است. «مبانی مددکاری اجتماعی»، «مبانی رفاه اجتماعی»، «خدمات اجتماعی در اسلام»، «مددکاری اجتماعی؛ کار با جامعه»، «آسیبهای اجتماعی از منظر مددکاری اجتماعی» از این جمله است که اکثرا هم توسط دانشگاه علامه طباطبایی به چاپ رسیده است.
کتابهایی هم در زمینه بازنشستگی و همچنین بازماندگان و مسائل بازماندگی را داشتهام که سازمان تأمین اجتماعی آنها را چاپ کرده است. اخیرا هم کتابی به سفارش سازمان تأمین اجتماعی تألیف کردهام که در حال طی کردن مراحل چاپ است. موضوع این کتاب تحولات مربوط به عرصه رفاه اجتماعی در کشور است که فکر میکنم به نوعی یکی از کتابهای منحصر بفرد و قابل استفاده برای پژوهشگران محترم خواهد بود.
کتاب دیگری را هم در دست تألیف دارم که ضمن این که یک زندگینامه است میتواند به نوعی تاریخ مددکاری کشور تلقی شود. امیدوارم بتوانم این کتاب را طی ماههای آینده آماده کنم.
با توجه به این که دکترای تخصصی من مدیریت اجتماعی است که یکی از شاخههای مددکاری اجتماعی محسوب میشود، در نظر دارم کتاب دیگری را هم ظرف یک سال آینده در رابطه با مدیریت خدمات اجتماعی آماده چاپ کنم.
بخشی از فعالیتهایم نیز در زمینه انجام پروژههای پژوهشی در سطح ملی و منطقهای بوده و بیش از ۳۰ همایش برگزار کردهام. آخرین مورد نیز همایش استقلال دانشگاهها بود که برای اولین بار در بهمن سال گذشته برگزار شد.
همچنین در زمینه فعالیتهای اجرایی نیز علاوه بر مسئولیت دانشکده مستقل خدمات اجتماعی، ریاست دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و مدیریت گروه مددکاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، در دورهای مسئولیت راهاندازی دانشکده علوم انسانی دانشگاه شاهد را نیز به صورت داوطلبانه به عهده گرفتم و حدود یک سال نیز با حکم آقای کمالی، وزیر کار و امور اجتماعی، مسئول مؤسسه عالی کار و تأمین اجتماعی بودم. این مؤسسه با این هدف که به دانشگاه کار تبدیل شود راهاندازی شد اما متأسفانه چون شرایط فراهم نبود از این موضوع منصرف شدیم. در مجموع همیشه سعی کردم مسئولیتهایی را که به عهده میگیرم دانشگاهی باشد.
مشکل ما در عرصه پژوهش در دانش مددکاری اجتماعی این است که بیشتر عملگرا شدهایم. هر چند پژوهشهای ارزشمندی هم صورت گرفته است، اما اساسا کمتر به پژوهش پرداخته شده و شاید به دلیل نیاز جامعه، بیشتر به سمت عمل رفتهایم.
علاوه بر دو مورد تألیفی که اشاره کردید، برنامه کاری آینده شما چیست؟
با توجه به گذشت ۶۰ سال از عمر مددکاری اجتماعی در کشور، ما در قالب دانشگاه علامه طباطبایی، به عنوان متولی اصلی رشته مددکاری اجتماعی، بنا داریم که همایشی به همین مناسبت در اسفند یا اردیبهشت آینده با عنوان ۶۰ سال آموزش مددکاری اجتماعی برگزار کنیم.
در مجموع نیز من همچنان به فعالیتم در دانشگاه ادامه میدهم و رغبتی به بازنشستگی ندارم. دانشگاه به دلیل این که نیاز دارد ما را بازنشسته نکرده است، اما خود من هم با وجود این که حضور در دانشگاه مزایای مادیای فراتر از وضعیت بازنشستگی برایم ندارد ترجیح دادهام که بمانم و کمک کنم. مهمترین اهداف من هم تقویت رشته مددکاری اجتماعی و حرکت برای، انشاالله، تصویب قانون نظام مددکاری اجتماعی است.
آینده رشته را چگونه میبینید؟
من به آینده همیشه امیدوار بودهام و الان هم هستم. اگر این امید نبود قطعا در این سن و سال این قدر تلاش نمیکردم. من شاید روزی ۱۰ تا ۱۲ و بعضا ۱۴ ساعت کار میکنم. بعضا همسرم به شوخی به من میگوید اگر در دانشگاه را ببندند شما از دیوار آن بالا میروید. این نشان میدهد که این امید هست که آینده بهتری داشته باشیم و همه باید تلاش کنند. من آینده را در سایه لطف خداوند و تلاش مجموعه روشنتر از امروز میبینم.
چالش جدی این رشته در رابطه با گسترش بیرویهایست که مخصوصا دانشگاههای علمی کاربردی ایجاد کردهاند. این موضوع با توجه به کیفیت پایین دورهها و به کار گرفتن فارغ التحصیلان کارشناسی ارشد به عنوان مدرس، آسیب جدی به مددکاری اجتماعی میزند.
چه پیشنهادی برای مدیران علمی دارید؟
اصولا گرفتاری و مشکل اصلی ما مشکل مدیریتی است. خداوند همه نعمتها را به ما داده است. کشور ما از نظر منابع و ذخایری که دارد، بعد از آمریکا، دومین کشور ثروتمند دنیاست. این را از قول بزرگی میگویم که به مناسبت هفته پژوهش او را دعوت کرده بودیم و ایشان این مطلب را گفت. ما چنین وضعی داریم و خدا چیزی را از ما دریغ نکرده است. ولی ما واقعا در سایه سوء مدیریت همه این نعمتهای الهی را به باد میدهیم و استفاده درستی نمیتوانیم از آنها بکنیم. ما مشکل منابع و ذخایر و حتی مشکل فکر و اندیشه نداریم. نخبگان ما وقتی به جاهای دیگر میروند اثرگذار میشوند، ولی ما نمیتوانیم آنها را مدیریت کرده و به نوعی جذبشان کنیم. بنابراین مشکل جدی ما مشکل مدیریتی است.
بر همین اساس پیشنهاد خاص من برای کسانی است که میخواهند مدیران را انتخاب کنند. واقعا تحقیق و اندیشه کنند و کسانی را که توانایی مدیریت دارند انتخاب کنند. مدیریت هم علم است و هم هنر و در واقع تلفیقی است از علم و هنر. مدیریت حرفه است و لازمه آن داشتن علم است، اما دانستن کافی نیست؛ بلکه توانستن هم لازم است. توانستن هم به ذوق و استعداد و ظرفیتی که آدمها دارند، بر میگردد. همه آدمها نمیتوانند مددکار اجتماعی بشوند؛ چون بعضیها واقعا ذوق و آمادگی این کار را ندارند. مدیریت هم همین گونه است. بعضیها حتی یک خانواده را هم نمیتوانند مدیریت کنند. این افراد چگونه میتوانند یک کشور را مدیریت کنند؟ کسی که عالم است، اما مدیر نیست طبیعتا نمیتواند مدیر موفقی باشد. آدمی اگر خیلی هم خوب، خیلی هم با تقوا و خیلی هم با اخلاق باشد ولی اگر نتوانسته یک دانشگاه را به درستی اداره کند چگونه میتواند وزارتخانه را اداره کند؟ هر چند ما اعتقاد داریم باید دانشگاهها مستقل باشند و استقلال دانشگاهها جدی گرفته شود ولی بالاخره وزارت علوم باید یک فرآیند مدیریتی را داشته باشد.
مدیران عالمان و هنرمندانی هستند که میتوانند در کارگزاران خودشان ایجاد انگیزه کنند و فضایی پدید آورند که در نتیجه آن تحولاتی در آن حوزه مدیریتی رخ بدهد که نهایتاً حاصل آن به زندگی بهتر انسانها و آن چیزهایی که ما در جامعه به آن نیاز داریم برگردد.
در پایان اگر توصیهای هم به علاقهمندان به مددکاری اجتماعی دارید، بفرمایید.
کسانی که علاقهمند به این حوزه هستند حتما علاقه خود را بازنگری کرده و ببینند که آیا واقعا علاقهمندند یا این که از روی احساس و عاطفه به این سو کشیده میشوند. احساس داشتن لازم است، اما کافی نیست و کسانی که میخواهند مددکار اجتماعی بشوند علاوه بر علاقه باید بتوانند سنگ صبور مردم باشند، آستانه تحمل بالایی داشته باشند و بتوانند احساساتشان را کنترل کنند. مددکاران اجتماعی باید نسبت به جامعه خود احساس مسئولیت داشته باشند، باید بتوانند از پیشداوری به دور باشند و بدون سوگیری و جهتگیری مسائل و گرفتاریهای انسانها را بررسی کنند و نهایتا توان تأثیرگذاری در حوزههای مربوطه را داشته باشند.
گفتگو: سید مهدی موسوی